موضوع: آقا، سفره خالی می خرید؟
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم"
دست دوم، "جنس عالی می خرم"
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!
پی نوشت: عجب حرفای زده مرحوم عمو قیصر عزیز. روحت شاد.
ولی میگم ها کسی که توان مالی نداره چرا باید ازدواج کنه؟ چرا باید بچه زیاد داشته باشه؟
وای وای... انگار اشتباه از منه... خدا روزی رسونه، ولی قبلش عقل داده به انسان:(
-
1 679
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.
تگ ها
غروبی سفالی نداری، عاقبت کشید، شکست، نیست، شکرت، زندگی زندگی سوختم، خواهرم دلگیر اتفاقا مادرم برداشته، اندیشه گردم، خواهرم روسری بیرون دوید، خرید؟