موضوع: بخدا دوستت دارم اما
فقط امروز براي مدت زيادي از برم مي روي
بگو که دوستت دارم
به چشمانش خيره شدم
قطره هاي اشک را از چشمانش زدودم وبر لبانش بوسه اي زدم
اما نگفتم که دوستش دارم
که خود رابه آغوش من انداخت وسرش را بر روي سينه ام فشرد و
گفت امروز بگو دوستم داري
دستهاي سفيدو بلندش راگرفتم اما باز
نگفتم که دوستش دارم.
ماهها گذشت در بستر بيماري افتاد
با چندشاخه گل ميخک سرخ به ديدارش رفتم
کنار بالينش نشستم او را نگاه کردم
به من گفت:
بگو که دوستم داري
مي ترسم که ديگر هيچوقت اين کلمه را از دهانت نشنوم
اما باز بوسه اي بر لبانش زدم و رفتم.
وقتي که آن روز به بالينش رفتم روي صورتش پارچه اي سفيد بود
وحشت زده و حيران پارچه را کنار زدم تازه فهميدم چقدر دوستش دارم فرياد زدم :
بخدا دوستت دارم اما . . .
-
1 196
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.