موضوع: حسی که بود و داشتی
از حسِ بی تاب دلت، حسی که بود و داشتی !
گاهی مرا فریاد کن، شاید من اینجا بشنوم
یادی بکن از مرده ای که زنده می پنداشتی !
آن دورها، آن سال ها، گفتی که مجنون منی
گفتی که از شوریدگی، سر را به صحرا می زنی !
لرزیده ام بی انتها از آن جنون ... آن ادعا...
یادی کن از بیدی که در احساس من میکاشتی !!
باران به باران میروم، بی چتر پشت سایه ها
خواب قشنگی دیده ام یک مرد ...گریه ...آشتی
-
733
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.
تگ ها
سراغم داشتی فریاد اینجا بشنوم پنداشتی دورها، مجنون شوریدگی، لرزیده انتها احساس میکاشتی باران باران میروم،