چرک نویس

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: همچو نهاری صنما

صنما

خواه شب و خواه سحر
نیستم از هر دو خبر

کیست خبر
چیست خبر....
روزشماری صنما

روز مرا دیدن تو
شب غم ببریدن تو
از تو شبم روز شود
همچو نهاری صنما

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: چه دانستم

چه دانستم؟چه دانستم؟

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بِرباید
چو کشتی ام دراندازد میانِ قُلزُمِ پرخون

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: غریب است

عشق من...عشق من...

هركس كه غريب است خريدار ندارد...
سرگشته و تنهاست دگر يار ندارد...

دانى كه چرا نيست زما نام و نشانى؟
چون هیچكس با زمين خورده دگر کار ندارد...!!!

دل نوشته ی من :(دل نوشته ی من :(

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: شب بعد از رفتن تو

زندگیزندگی

شب بعد از رفتن تو
شب غربت و تنهایی
شب بی تو بودن من
شب حسرت وجدایی
لحظه ی دور شدن تو
لحظه ی آوار منه
تکرار خاطره هامون
قلبمو آتیش میزنه
توی بیداری دارم
بی تو کابوس میبینم
با یه بغض یه حال گنگ
چشم به راهت میمونم
باورم نمیشه که فاصله میون ماست
ما میمردیم واسه هم
حالا راهمون جداس
جداس...
جداس...
جداس...
جداس...

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من

عاشقعاشق

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من

ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من

یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من

اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کگه شوی از خار من

گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من

خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من

چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من

گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من

گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی‌جام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

شیوه ی چشمتشیوه ی چشمت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم