موضوع: یک بار عمیقا عاشق می شوند.
آدم ها
یک بار عمیقا عاشق می شوند.
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار
ترس آنها آنقدر عمیق می شود
که عشق دیگر, دور می ایستد!
یک بار عمیقا عاشق می شوند.
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار
ترس آنها آنقدر عمیق می شود
که عشق دیگر, دور می ایستد!
-
214
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: قصه بگو
غلت میزند روی شانه ی سمت چپ
نوک دماغش میخورد به نوک دماغم
میخندد...
چشمانِ بدونِ میکاپ اش برق میزند
نفس گرم اش میرسد به لبم
موهایش را کنار میزنم
موهایش را نفسِ عمیق میکشم
از پیشانی نوازش میکنم تا زیر چانه اش
آبِ دهانش را قورت میدهد
میگوید لطفا قصه بگو برایم
میگوید لطفا صدایت را صاف نکن و قصه بگو!
میگویم چشمانت
سرش را کج میکند و میگوید همین؟!
میگویم تمام من توست
در آغوشم میگیرد
انگار که باران به زمین رسیده باشد...
#علی_سلطانی
نوک دماغش میخورد به نوک دماغم
میخندد...
چشمانِ بدونِ میکاپ اش برق میزند
نفس گرم اش میرسد به لبم
موهایش را کنار میزنم
موهایش را نفسِ عمیق میکشم
از پیشانی نوازش میکنم تا زیر چانه اش
آبِ دهانش را قورت میدهد
میگوید لطفا قصه بگو برایم
میگوید لطفا صدایت را صاف نکن و قصه بگو!
میگویم چشمانت
سرش را کج میکند و میگوید همین؟!
میگویم تمام من توست
در آغوشم میگیرد
انگار که باران به زمین رسیده باشد...
#علی_سلطانی
-
200
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: باور كن اگر ميخواستى
ميشد اين پنجشنبه جورِ ديگر رقم بخورد
ميشد بجاى مرورِ عكسهايت
خودت را كنارم حس كنم
ميشد بجاى شنيدن صداهاى ضبط شده ات،
نجواىِ خودت را در گوشم داشته باشم
ميشد دستانت را لمس كنم
ميشد دوست داشتنت را از چشمانت فهميد
ميشد از اين تايپ كردنِ لعنتى دور باشيم
ميشد نگرانِ خواب ماندنِ فردا صبح نباشيم
باور كن اگر ميخواستى،
اگر ميخواستيم،
تمامِ اين روياها به حقيقت مى پيوست!
ميشد بجاى مرورِ عكسهايت
خودت را كنارم حس كنم
ميشد بجاى شنيدن صداهاى ضبط شده ات،
نجواىِ خودت را در گوشم داشته باشم
ميشد دستانت را لمس كنم
ميشد دوست داشتنت را از چشمانت فهميد
ميشد از اين تايپ كردنِ لعنتى دور باشيم
ميشد نگرانِ خواب ماندنِ فردا صبح نباشيم
باور كن اگر ميخواستى،
اگر ميخواستيم،
تمامِ اين روياها به حقيقت مى پيوست!
-
191
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است
ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست....
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست....
-
333
-
0
- ادامه مطلب