موضوع: نباید حرف زد
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد
حرف دل که گفتنی نیست !
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت...
تا ته بغضت را بفهمد
گاه باید سکوت کرد
حرف دل که گفتنی نیست !
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت...
تا ته بغضت را بفهمد
-
520
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گفته بودم مردم اینجا بدند.
گفته بودم مردم اینجا بدند.
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟
دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست؟
آن عزیزت عهدو پیمانت شکست؟
آن عزیزت عهدو پیمانت شکست؟
دیدی ای دل حرف من بیجا نبود ؟
از برای عشق اینجا، جا نبود
از برای عشق اینجا، جا نبود
ای دل اینجا باید از خود گم شوی
عاقبت همرنگ این مردم شوی
عاقبت همرنگ این مردم شوی
-
1 364
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: آنکه به دریا زده امشب دل توست
نکند آنکه به دریا زده امشب دل توست
که پریشان شده دریا و چنین طوفانیست
وسعت بغض مرا ابر فقط می فهمد
رفته ای و دل من مثل هوا بارانیست
گرچه نزديك به هم قلب من و توست ولي
بین ما فاصله ها، فاصله ها طولانیست
خسته ام، خسته از این حالت دلدادگی ام
عشق ما گرچه عمیق است ولی
پنهانیست
کاش امشب برسی نیت ماندن بکنی
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
که پریشان شده دریا و چنین طوفانیست
وسعت بغض مرا ابر فقط می فهمد
رفته ای و دل من مثل هوا بارانیست
گرچه نزديك به هم قلب من و توست ولي
بین ما فاصله ها، فاصله ها طولانیست
خسته ام، خسته از این حالت دلدادگی ام
عشق ما گرچه عمیق است ولی
پنهانیست
کاش امشب برسی نیت ماندن بکنی
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
امروز عروسی رفیقمه... دعا کنید خوشبخت شه. برا منم دعا کنید از یادم نره حاج خانوم قصه هام...
-
1 160
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: تعبیر زیبا از زندگی
خداوند همه چيز را جفت آفريد:
جز دماغ و دهن و قلب، مى دونى چرا؟
چون بايد براى خودت
يک هم نفس يک هم زبان و يک هم دل پيداکنی
کسی که برایت آرامش بیاورد،
مستحق ستایش است....
انسان ها را در زیستن بشناس...
نه در گفتن...
در گفتار همه آراسته اند...
-
506
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: محدود و بی نهایت
از شمال محدود است ، به آینده ای که نیست
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
-
480
-
1
- ادامه مطلب