موضوع: همه بغضشون گرفته
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمي ياد!؟
ليلي مرد از غم دوري چرا مجنون نمي ياد!؟
روي ماهش کجا پنهون شده اون رفته کجا!؟
چرا از اونور ابرا ديگه بيرون نمي ياد!؟
عکس چشماي قشنگت توي فنجون نمياد
من و کشتي تو با اون خنجر دوريت عجبه
چرا از اين دله ديونه يه کم خون نمياد!؟
مگه تو بيخبري موم رو پريشون ميکنم
دل تو حتي واسه مويه پريشون نمياد
دلت از بس سفيده و لطيفه مثل برف
از خجالت تو برفي تو زمستون نمياد
تو دلم فقط يه بار مهموني بود، تو اومدي
درا رو بستم از اون وقت ديگه مهمون نمياد
صدايه بارون قشنگه به شيشه که ميخوره
اما با غم نجيب روي ناودون نمياد
دو سه بار واسط نوشتم مثه آيينه مي موني
تو يه بار جواب ندادي چرا شمعدون نمي ياد
عمريه اسيرتم اسير اون چشماي ناز
يه ملاقاتي واسم يه بار تو زندون نمياد
نميگه کسي واسه مرمتش فکري کنيم
هيچکسي سراغ اين کلبه ويرون نمي ياد
زندگي بازيه شطرنج و من، منتظرم
طرف مقابلم ولي به ميدون نمياد
گاهي وقتها اينقدر آب و هوام ابري ميشه
که قد اشکاي من از رود کارون نمياد
گاهي با خودم ميگم شايد ميخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بياد که پنهون نمياد
اونکه براي ديدنش ستاره ميشمري اهل نازه
پس با يه خواهش آسون نمياد
تو نامه آخري کلي دليل آورده بود
مثلا چون تشنه اند ياسايه تو گلدون نمياد
لااقل کاش راستشو براي من نوشته بود
کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمياد
-
665
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.