موضوع: پند گران
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
-
1 445
-
2
- ادامه مطلب
موضوع: دیگران کاشتند و ما خوردیم
روزی انوشیروان ساسانی در حال گذر از مسیری بود ...
در راه پیرمردی را مشغول کاشتن درخت گردویی دید.
به او گفت:
ای پیرمرد چرا این درخت را می کاری عمر تو که کفاف چیدن میوه هایش را نمی دهد! ....
-
3 272
-
3
- ادامه مطلب
موضوع: کره و شکر
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت .
زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
+ ادامـــه مطلبـــــ منتظرمـ
-
1 770
-
4
- ادامه مطلب
موضوع: معنای دوست داشتن واقعی
داستان زیبای معنای دوست داشتن واقعی!
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان میآمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
+ ادامـــه مطلبـــــ منتظرمـ
-
3 837
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: بی غمی
معلم : شعری که گفتم حفظ کنیدو بخون
دانش آموز: یادمون نیست ...
معلم : اولش اینه
بنی آدم اعضای یكدیگرند
كه در آفرینش ز یك گوهرند
: بــَــلد نیستیم
-
1 403
-
1
- ادامه مطلب