موضوع: بانوی محجبه
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه
خرید میکرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندوقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت
بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
خرید میکرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندوقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت
بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
-
441
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: مــعــلـــم عــصــبــی
دفــتـــر را روی مـــیــز کـــوبــیــد و داد زد : ســـــارا ..... !
دخـــتـــرک خـــودش را جــمــع و جـــور کـــرد ،
ســـرش را پــایــیــن انــداخــت و خـــودش را تـــا جــلــوی
مــیـــز مـعـــلــم کــشــیــد و بــا صـــدای لـــرزان گــفــت : بـلــه خـــانــم؟
مــعــلــم کــه از عــصــبــانــیــت شــقـیــقــه هـــایــش مـــی زد ،
بــه چـشــمــهــای ســیـــاه و مــظــلــوم دخــتــرک خــیـــره شـــد و داد زد :
(چــنــد بــار بــگــم مــشــقــاتــو تــمــیـــز بــنــویـــس و دفـــتــرت رو ســیــاه و پــاره نـکــن ؟ هـــا؟
فــردا مـادرت رو مــیـاری مــدرســه مــی خــوام در مــورد بــچــه ی بــی انــظــبــاطــش باهاش صحبت کنم )
دخـــتـــرک خـــودش را جــمــع و جـــور کـــرد ،
ســـرش را پــایــیــن انــداخــت و خـــودش را تـــا جــلــوی
مــیـــز مـعـــلــم کــشــیــد و بــا صـــدای لـــرزان گــفــت : بـلــه خـــانــم؟
مــعــلــم کــه از عــصــبــانــیــت شــقـیــقــه هـــایــش مـــی زد ،
بــه چـشــمــهــای ســیـــاه و مــظــلــوم دخــتــرک خــیـــره شـــد و داد زد :
(چــنــد بــار بــگــم مــشــقــاتــو تــمــیـــز بــنــویـــس و دفـــتــرت رو ســیــاه و پــاره نـکــن ؟ هـــا؟
فــردا مـادرت رو مــیـاری مــدرســه مــی خــوام در مــورد بــچــه ی بــی انــظــبــاطــش باهاش صحبت کنم )
-
573
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: می تونم به همسر شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟
می تونم به همسر شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »
-
1 057
-
3
- ادامه مطلب