چرک نویس

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: داستان عشق

داستان عشق

سی سوم ژانویه سال هزار و نهصد و بیست پنج و نیم.
دلبند من،
با دستهای آلوده به اشک، قلم به دست می گیرم تا برای تو نامه بنویسم.
دیر زمانی است که تو برایم نامه ایی ننوشته ای. چرا چنین می کنی؟ در حالیکه، همین تازگی بود که در نامه یی نوشته بودی… که برایم نامه خواهی نوشت، حتی اگر من برایت نامه ننویسم. دیروز، پدرم برایم نامه یی نوشت. در این نامه، برایم نوشته بود که برای تو نیز نامه نوشته است. وتو ، برعکس ، حتی یک خط هم نامه برای من ننوشتی تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است. اگر تو برایم نامه می نوشتی تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است ، من هم برای پدرم نامه می نوشتم تا به او بنویسم که تو مایلی که برای او نامه بنویسی. اما متاسفانه ، تو گویا فرصت نامه نوشتن را نداشتی. وگرنه حتما برای او نامه می نوشتی.
تو هیچ نامه یی در جواب نامه هایی که من برای تو نوشته ام ننوشتی ، و به خاطر همین است که تمام این ماجرا های نوشتن نامه این چنین غم انگیز شده است.
تو اگر نامه نوشتن را نمی دانی ، این چیز دیگری است ، من هم برای تو هیچ نامه ای نخواهم نوشت. اما اگر نامه نوشتن را می دانی و باز هم برای من نامه نمی نویسی، باز من برای تو نامه خواهم نوشت.

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: خدا انسان را خلق کرد

خدا انسان را خلق کرد

موجود جدیدی را خلق کرد و آفرید،اما میخواست که این موجود خاص باشد.
به انسان عقل و شعور داد،اما این خاصه برای خاص بودن کافی نبود
یک مشخصه خاص نیاز بود تا خاص شود...تا انسان شود
در سینه اش قلبی قرار داد و در این قلب چیزی به ودیعه گذاشت به نام
احساس......

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: انعکاس عشق

انعکاس عشق

نگاهش که به من می افتد ، لحظه ای بی حرکت می ایستد. یقه کاپشن چرم روشنش را بالا می دهد و دستی می برد زیر موهایش و چند تاری از موهای نرم و قهوه ای رنگ از لای انگشتان کشیده اش رها شده و پرده ای جلوی چشمانش می کشند. لبخند کمرنگی روی لبش می نشیند. ابروهایش را بالا می اندازد و همزمان چشمکی می زند!
نگاهش که سمت گلدان روی میز می چرخد لبخندش جان بیشتری می گیرد و ردیف دندان های منظمی از میان لب های باریکش خودنمایی می کنند.
آرام می گوید:
تو خودت قشنگ ترین گل دنیایی عزیزم!! تنها تو بودی که تولدم را به خاطر داشتی و بعد نوشته روی کارت آویزان شده از گلدان را زیر لب تکرار می کند:
“تولدت مبارک مهتاب شب های تنهایی ام”
گلدان کریستال زیبا با یک شاخه گل رز قرمزآتشین تمام وسعت نگاهم را در بر می گیرد. طراوت و شادابی عجیبی در گلبرگ های مخملی اش خودنمایی می کند و تلالوء نوری که از درز پرده بر روی گلدان افتاده رنگین کمانی از قرمز و طلایی در هم رونده را درونم منعکس می کند.
دوباره بر می گردد به سمت من و حریصانه کاغذ های تیره طراحی هایش را از نظر می گذراند. نگاهش روی طرح نیمه تمام چشمهایی که با چند خط ساده و حاشور ، بی اندازه زیبا جلوه می کنند گره می خورد .

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: زن بازتابی از رفتارِ مرد

زن بازتابی از رفتارِ مرد

نوشته ای از برد پیت در مورد رفتار با همسرش


همسر من مریض شد. او همواره به دلیل مشکلات در محل کار ، زندگی شخصی، شکست در زندگی و فرزندان عصبی بود.
او 15 کیلو از وزنش را از دست داده بود و فقط حدود 40 کیلو وزن داشت . او بسیار لاغر شده بود و به طور مداوم و بی اختیار گریه میکرد.
او یک زن خوشحال نبود . او از سردرد، درد قلب و ناراحتی اعصاب ادامه دار زجر میکشید.
او خواب درستی نداشت ،او تنها در روز کمی میخوابید و بسیار به سرعت در طول روز خسته میشد.
رابطه ما در آستانه یک شکست و جدایی بود. او داشت زیباییش را از دست میداد، او زیر چشم خود کیسه های چربی داشت، او دیگر از خود مراقبت نمیکرد.

او حاضر به بازی کردن در هیچ فیلمی نبود و همۀ نقشها را رد میکرد. من امیدم را از دست داده بودم و فکر میکردم که ما به زودی طلاق خواهیم گرفت ...
اما ناگهان تصمیم گرفتم به عمل کردن.

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: بانوی محجبه

بانوی محجبه


بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه
خرید می‌کرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندوق‌دار یک خانم بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت
بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت.

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: مــعــلـــم عــصــبــی

مــعــلـــم عــصــبــی

دفــتـــر را روی مـــیــز کـــوبــیــد و داد زد : ســـــارا ..... !
دخـــتـــرک خـــودش را جــمــع و جـــور کـــرد ،
ســـرش را پــایــیــن انــداخــت و خـــودش را تـــا جــلــوی
مــیـــز مـعـــلــم کــشــیــد و بــا صـــدای لـــرزان گــفــت : بـلــه خـــانــم؟
مــعــلــم کــه از عــصــبــانــیــت شــقـیــقــه هـــایــش مـــی زد ،
بــه چـشــمــهــای ســیـــاه و مــظــلــوم دخــتــرک خــیـــره شـــد و داد زد :
(چــنــد بــار بــگــم مــشــقــاتــو تــمــیـــز بــنــویـــس و دفـــتــرت رو ســیــاه و پــاره نـکــن ؟ هـــا؟
فــردا مـادرت رو مــیـاری مــدرســه مــی خــوام در مــورد بــچــه ی بــی انــظــبــاطــش باهاش صحبت کنم )