چرک نویس

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: دنبال چه می گردم؟

بعضی ها نه نقطه شروع داستان منن و نه پایان

جدا دنبال چه چیزی هستم؟؟؟ صب تا شب در جستجو

الان طبق معمول داشتم سعی میکردم یهو یادم افتاد...
چرا؟ چرا باید دنبال کسی گشت که نه هست و نه نیست؟
کسی که نه دوست داری حذف شه از زندگیت و نه میخوای و ارزو داری ملحق شه به زندگیت.

نه ارزشمند هست که تلاش کنی و نه پست که رهاش کنی
درک نمیکنم مغزمو . شاید لذتی ازش نچشیدم که اینطوری تشنه ام

اما خودم که خودم رو میشناسم. دیدگاهم هم لذت نیس براش.
ترحم هم ندارم بهش

در پی چی هستم رفیق جانم؟؟؟؟
پی نوشت: دارم کارهای میکنم که شاید چندسال بعد بگم کاش نمیکردم...
الان میگم ولی دوست دارم انجام بدم.میدونم ضرر داره ولی تنها چیزی هست که شاید الان تسکین بده.

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: شیطان و خدا

ما هرگز داستان را از زبان شیطان نشنیده‌ایم؛
تمام کتاب را خدا نوشته‌ است.

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: داستان سنگ یا برگ !

داستان سنگ یا برگ !

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب می‌افتد خود را به جریان آن می‌سپارد و با آن می‌رود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی‌اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی‌اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می‌خواهی یا آرامش برگ را؟»

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: داستان سنگ یا برگ !

داستان سنگ یا برگ !

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب می‌افتد خود را به جریان آن می‌سپارد و با آن می‌رود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی‌اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی‌اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می‌خواهی یا آرامش برگ را؟»

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: دخترک

دخترک

جشن تولدش بود و
با آن لباس خوش رنگ و زیبا و رقصیدن خشگلش
دل هر پسری را آب میکرد..
چشمان بزرگ و کشیده اش هنرمندی خدا را بد به رخ میکشید