موضوع: هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
اگر مانده بودی
تو را تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی
تو را تا دل قصه ها می کشاندم...
اگر با تو بودم...
به شب های غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی...
ز تو می نوشتم تو را می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم
زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت
با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پرشکسته
مانده بودی بال و پر داشت....
هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی....
مرگ دل ارزویت بود، مانده بودی اگر می شنیدی...
چه اهنگ خوبی در وصف من.... هی
تو را تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی
تو را تا دل قصه ها می کشاندم...
اگر با تو بودم...
به شب های غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی...
ز تو می نوشتم تو را می سرودم
مانده بودی اگر نازنینم
زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت
با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پرشکسته
مانده بودی بال و پر داشت....
هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی....
مرگ دل ارزویت بود، مانده بودی اگر می شنیدی...
چه اهنگ خوبی در وصف من.... هی
-
176
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: من به غمگین ترین حالت ممکن شادم
من به غمگین ترین حالت ممکن شادم
تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر نکن
گرچه نابود شدم پای غرورت اما
از غرور و لج و لجبازی خود کم نکن
اگر این قصه ی شیرین به تلخی رسید
تو به پایان بد قصه ی من فکر نکن
روزگاریست دلم را به تو عادت دادم
تو به این مرد بد عادت ذره ای فکر نکن...
تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر نکن
گرچه نابود شدم پای غرورت اما
از غرور و لج و لجبازی خود کم نکن
اگر این قصه ی شیرین به تلخی رسید
تو به پایان بد قصه ی من فکر نکن
روزگاریست دلم را به تو عادت دادم
تو به این مرد بد عادت ذره ای فکر نکن...
-
88
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: آواز شباهنگ
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
-
836
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: تولدم مبارک
تولدم مبارک
ولی افسوس که هیچ چیز به تبریک تو نمیرسه.
هشت روز بعد.... جشن میلاد تو هست.
کاش هیچ وقت غمگین نباشی، کاش...
به یادت همیشه زنده ام...
ولی افسوس که هیچ چیز به تبریک تو نمیرسه.
هشت روز بعد.... جشن میلاد تو هست.
کاش هیچ وقت غمگین نباشی، کاش...
به یادت همیشه زنده ام...
-
3 820
-
0
- ادامه مطلب