چرک نویس

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: آواز شباهنگ

بیا ای یار تنهایی منبیا ای یار تنهایی من

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن‌ پوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای هم‌گناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای هم‌گناه ای مهربان با من

که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد و بی‌خوابی
در این ایوان سرپوشیده‌ی متروک

شب افتاده‌ست و در تالاب ِ من دیری‌ست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم تو را خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده‌ست و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیری‌ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: آواز شباهنگ

بیا ای یار تنهایی منبیا ای یار تنهایی من

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن‌ پوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای هم‌گناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای هم‌گناه ای مهربان با من

که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد و بی‌خوابی
در این ایوان سرپوشیده‌ی متروک

شب افتاده‌ست و در تالاب ِ من دیری‌ست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم تو را خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده‌ست و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیری‌ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !