موضوع: كوتاه اما عميق
مادر اندکي رفت به فکربا نگاهي پرمِهر گفت:
دخترم عشق؛ فرياد شقايق هاست.
عشق؛ بازگشت پرستوهاست. عشق؛نويد تَداوم است.
مادرم عشق؛ تپش قلب آدمي تنهاست.
عشق؛ سرخي گونه هاي آدمي رسوا است.
دخترم تو چه مي داني عشق؛ لذت انسان بودن است.
تو نمي داني عشق؛ نغمه هاي قلب قناري ها است.
راستي دخترم تو چرا پرسيدي؟
دخترک با گونه هاي سرخ با کمي لبخند گفت:
آخر پسر همسايه با نگاهي عاشقانه
گفت: دوستت دارم.
بي درنگ مادر ياد بي مهري شوهر افتاد .
ياد آن سيلي سرخ. يادآن عشق حقير. ياد آن قلب بي مهر ووفا .
گفت: دخترم عشق؛ سرابي در دل دريا هاست
-
1 961
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.