موضوع: مي روم
سوي منزلگه ويرانه ي خويش
به خدا مي برم از شر شما
دل شوريده و ديوانه ي خويش
شست و شويش دهم از رنگ گناه
شست و شويش دهم از لکه عشق
زين همه خواهش بي جا و تباه
مي برم تا ز تو دورش سازم
زتو اي جلوه اميد محال
مي برم زنده به گورش سازم
تا از اين پس نکند ياد وصال
ناله مي سوزد و مي رقصد عشق
آه .... بگذار که بگريزم من
از تو اي چشمه جوشان گناه
شايد آن که بپرهيزم من
به خدا غنچه شادي بودم
دست عشق آمد واز شاخم چيد
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز به آن لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
مي روم خنده به لب خونين دل
مي روم از دل من دست بردار
اي اميد عبث بي حاصل...
-
1 349
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.