موضوع: پنج وارونه
خواهر كوچكم از من پرسيد: پنج وارونه چه معنا دارد؟ ...
من به او خنديدم, گفت: روي ديوارو درختان ديدم
بازهم خنديدم
گفت: ديروز خودم ديدم كه مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو مي داد
آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد, بغلش كردم و
بوسيدم و با خود گفتم:
بعد ها وقتي سقف كوتاه دلت لرزيد
بي گمان مي فهمي پنج وارونه چه معنا دارد...؟
من به او خنديدم, گفت: روي ديوارو درختان ديدم
بازهم خنديدم
گفت: ديروز خودم ديدم كه مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو مي داد
آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد, بغلش كردم و
بوسيدم و با خود گفتم:
بعد ها وقتي سقف كوتاه دلت لرزيد
بي گمان مي فهمي پنج وارونه چه معنا دارد...؟
-
387
-
1
- ادامه مطلب
موضوع: تو را ندارم
شب را جور دیگری دوست دارم ...
آنقدر کارهایِ نکرده برای شب هایم دارم ،
و آنقدر فکرهای خوب و تصمیم های نگرفته ؛
که شب برایشان کم می آید ...
اما چه فایده ؟
تو را ندارم فاطمه....
آنقدر کارهایِ نکرده برای شب هایم دارم ،
و آنقدر فکرهای خوب و تصمیم های نگرفته ؛
که شب برایشان کم می آید ...
اما چه فایده ؟
تو را ندارم فاطمه....
-
154
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: تو را ندارم
شب را جور دیگری دوست دارم ...
آنقدر کارهایِ نکرده برای شب هایم دارم ،
و آنقدر فکرهای خوب و تصمیم های نگرفته ؛
که شب برایشان کم می آید ...
اما چه فایده ؟
تو را ندارم فاطمه....
آنقدر کارهایِ نکرده برای شب هایم دارم ،
و آنقدر فکرهای خوب و تصمیم های نگرفته ؛
که شب برایشان کم می آید ...
اما چه فایده ؟
تو را ندارم فاطمه....
-
154
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: یک بار عمیقا عاشق می شوند.
آدم ها
یک بار عمیقا عاشق می شوند.
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار
ترس آنها آنقدر عمیق می شود
که عشق دیگر, دور می ایستد!
یک بار عمیقا عاشق می شوند.
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار
ترس آنها آنقدر عمیق می شود
که عشق دیگر, دور می ایستد!
-
214
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
-
823
-
0
- ادامه مطلب