موضوع: تله بزرگ
روند جوریه که دارم با جریان آب حرکت میکنم. میفهمم که این مسیر احتمالا مسیر اقیانوس هست
میفهمم شاید دارم اشتباه میکنم ولی
خواه ناخواه افتادم توش. با اینکه یک درصد هم تقصیر ندارم...
اینجا مینویسم که من بی تقصیرم، فردا یقه خودمو نگیرم و بگم مشکل از من
فقط نمیتونم از آب بیام بیرون.
پی نوشت: امروز باز کلی رکاب زدم حدود 50کیلومتر. البته وسط ها گوشیم خاموش شد و 42 کیلومتر ثبت شده. سربالایی و سرپایینی زیاد نداشت
ولی صاف صاف هم نبود. پاهام درد میکنه. فردام کوه باید پاشم برم. خدا بخیر کنه
استاد راهنمام بعد از چند سال از پایان نامه ام تعریف کرد. گفت الان که نگاه میکنم از خیلی از شاگردام کامل تر و جالب تر نوشتی. کامل کامل نیست ولی باز خیلی خوبه
این استاد راهنمام اهل تعریف کردن نیست مثل این پیرمرد ها که دوست داشتن به زنشون رو با عمل اثبات میکنن اینم اینطوریه. البته فکر نکنم زنش بشم:D
ولی خلاصه لذت بخش بود...
-
111
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: تله بزرگ
روند جوریه که دارم با جریان آب حرکت میکنم. میفهمم که این مسیر احتمالا مسیر اقیانوس هست
میفهمم شاید دارم اشتباه میکنم ولی
خواه ناخواه افتادم توش. با اینکه یک درصد هم تقصیر ندارم...
اینجا مینویسم که من بی تقصیرم، فردا یقه خودمو نگیرم و بگم مشکل از من
فقط نمیتونم از آب بیام بیرون.
پی نوشت: امروز باز کلی رکاب زدم حدود 50کیلومتر. البته وسط ها گوشیم خاموش شد و 42 کیلومتر ثبت شده. سربالایی و سرپایینی زیاد نداشت
ولی صاف صاف هم نبود. پاهام درد میکنه. فردام کوه باید پاشم برم. خدا بخیر کنه
استاد راهنمام بعد از چند سال از پایان نامه ام تعریف کرد. گفت الان که نگاه میکنم از خیلی از شاگردام کامل تر و جالب تر نوشتی. کامل کامل نیست ولی باز خیلی خوبه
این استاد راهنمام اهل تعریف کردن نیست مثل این پیرمرد ها که دوست داشتن به زنشون رو با عمل اثبات میکنن اینم اینطوریه. البته فکر نکنم زنش بشم:D
ولی خلاصه لذت بخش بود...
-
111
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: لیلی کر شد
هنگامی که لیلی و مجنون ده ساله بودند روزی مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود .
استاد سوالی را از لیلی پرسید ، لیلی جوابی نداد،
مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت.
استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند
و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد.
لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت. بعد از کلاس، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت
-
390
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: استاد مصلح برای خورشید صدا خواند
استاد پژمان مصلح آهنگساز بین المللی کشورمان هستند. از جمله آثارشان آهنگی برای نلسون ماندلاست که درکشورهای مختلف پخش شده و مورد استقبال قرار گرفته است.اکنون آهنگی برای استاد محمد نوری با نام "خورشید صدا" را ساخته و به زیبایی اجرا کرده اند. ایشان در آواز سالها نزد استاد نوری بوده اند.چندی پیش خبر انتشار این آهنگ در خبرگزاری های مختلف ایران اعلام شده بود،و ۹مرداد در چهارمین سال درگذشت استاد نوری منتشر شد.
-
2 453
-
6
- ادامه مطلب
موضوع: استاد مصلح برای خورشید صدا خواند
استاد پژمان مصلح آهنگساز بین المللی کشورمان هستند. از جمله آثارشان آهنگی برای نلسون ماندلاست که درکشورهای مختلف پخش شده و مورد استقبال قرار گرفته است.اکنون آهنگی برای استاد محمد نوری با نام "خورشید صدا" را ساخته و به زیبایی اجرا کرده اند. ایشان در آواز سالها نزد استاد نوری بوده اند.چندی پیش خبر انتشار این آهنگ در خبرگزاری های مختلف ایران اعلام شده بود،و ۹مرداد در چهارمین سال درگذشت استاد نوری منتشر شد.
-
2 453
-
6
- ادامه مطلب
موضوع: داستان سنگ یا برگ !
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفتهام و همه چیز زندگیام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب میافتد خود را به جریان آن میسپارد و با آن میرود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را میخواهی یا آرامش برگ را؟»
-
575
-
0
- ادامه مطلب