موضوع: زندگی میچرخه عین تاس
حکم می کنم فردا تولدم باشی و تنهام نزاری :(
ولی کو گوش شنوا
-
369
-
2
- ادامه مطلب
موضوع: بچگی
بچه که بودم از بس مغرور بودم مامانم میرفت جایی
منو با خودش نمیبرد مثه بقیه ی بچه ها گریه نمیکردم
ولی به محضی که میرفت میترکیدم از گریه
بزرگتر که شدم رفتنای زیادی رو دیدم
چیزای زیادی از دست دادم اما هرگز برای داشتنشون التماس نکردم
ولی شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حسرت خوردم
هنوزم همونم.هرگز برای داشتن و نگه داشتن چیزی یا کسی
التماس نکردم...فقط بی صدا
منو با خودش نمیبرد مثه بقیه ی بچه ها گریه نمیکردم
ولی به محضی که میرفت میترکیدم از گریه
بزرگتر که شدم رفتنای زیادی رو دیدم
چیزای زیادی از دست دادم اما هرگز برای داشتنشون التماس نکردم
ولی شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حسرت خوردم
هنوزم همونم.هرگز برای داشتن و نگه داشتن چیزی یا کسی
التماس نکردم...فقط بی صدا
-
369
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: بچگی
بچه که بودم از بس مغرور بودم مامانم میرفت جایی
منو با خودش نمیبرد مثه بقیه ی بچه ها گریه نمیکردم
ولی به محضی که میرفت میترکیدم از گریه
بزرگتر که شدم رفتنای زیادی رو دیدم
چیزای زیادی از دست دادم اما هرگز برای داشتنشون التماس نکردم
ولی شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حسرت خوردم
هنوزم همونم.هرگز برای داشتن و نگه داشتن چیزی یا کسی
التماس نکردم...فقط بی صدا
منو با خودش نمیبرد مثه بقیه ی بچه ها گریه نمیکردم
ولی به محضی که میرفت میترکیدم از گریه
بزرگتر که شدم رفتنای زیادی رو دیدم
چیزای زیادی از دست دادم اما هرگز برای داشتنشون التماس نکردم
ولی شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حسرت خوردم
هنوزم همونم.هرگز برای داشتن و نگه داشتن چیزی یا کسی
التماس نکردم...فقط بی صدا
-
369
-
0
- ادامه مطلب