موضوع: مینویسم یک غزل
مینویسم یک غزل ، وزن و ردیفش چشم تو
قافیه ، موضوع و احساس لطیفش چشم تو
مینویسم از تصادف کردنت با قلب خود
مینویسم باعث نبض ضعیفش چشم تو
مینویسم اعتراف از دل که خونم ریخته
حس شور انگیز اقدام کثیفش چشم تو
مینویسم یک تفاهم نامه بین عقل و دل
نکته سنگین و حساس و ظریفش چشم تو
مینویسم یک کتاب آسمانی بعد از این
وصف چشمان تو و نام شریفش چشم تو
قافیه ، موضوع و احساس لطیفش چشم تو
مینویسم از تصادف کردنت با قلب خود
مینویسم باعث نبض ضعیفش چشم تو
مینویسم اعتراف از دل که خونم ریخته
حس شور انگیز اقدام کثیفش چشم تو
مینویسم یک تفاهم نامه بین عقل و دل
نکته سنگین و حساس و ظریفش چشم تو
مینویسم یک کتاب آسمانی بعد از این
وصف چشمان تو و نام شریفش چشم تو
-
849
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: داستان سنگ یا برگ !
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفتهام و همه چیز زندگیام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب میافتد خود را به جریان آن میسپارد و با آن میرود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را میخواهی یا آرامش برگ را؟»
-
574
-
0
- ادامه مطلب