موضوع: غزل بخواب می رود به انتها رسیده ام
و چکه چکه می چکم...به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب
دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی...کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان ..قدم زنان..تو را به خانه می برم
غزل بخواب می رود به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم
اره یدونه کینه دارم. عوضشو سرت در میارم. یعنی برای همین زنده ام.
-
1 156
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.
تگ ها
دوستت خواهم انتها دوستت انتها دوستت دوستت انتها دوباره نویسمت کنارِ دفترم تازیانه باورم دوباره دوباره شناوری شناورم شنیده زپنجره گرفته قاصدک میانِ پرپرم گلایه میرسد خریده کبوترم بخواب دیدمت میانِ انتها رسیده چکیده کن