موضوع: غزل بخواب می رود به انتها رسیده ام
دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می چکم...به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب
دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی...کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان ..قدم زنان..تو را به خانه می برم
غزل بخواب می رود به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می چکم...به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب
دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی...کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان ..قدم زنان..تو را به خانه می برم
غزل بخواب می رود به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم
-
1 157
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: بعد مرگم میرسی حقم نبود
گم شدن در کوچه های بی کسی ... حقم نبود
وای این دلشوره ها ... دلواپسی... حقم نبود
گفته بودم ... دوستت دارم ... نکردی باورم
بارها تفتیش کردن ...وارسی حقم نبود
دامنی از گل برایت هدیه آوردم ... ولی
این چنین پر پر شدن چون اطلسی ... حقم نبود
من که تنها هم نشینم ... اشک و یک آیینه بود
بی وفایی ... هم نشینی با کسی ... حقم نبود
گفته بودی تا نفس ... تا آخرین دم با منی
اینکه حالا ... بعد مرگم میرسی حقم نبود
وای این دلشوره ها ... دلواپسی... حقم نبود
گفته بودم ... دوستت دارم ... نکردی باورم
بارها تفتیش کردن ...وارسی حقم نبود
دامنی از گل برایت هدیه آوردم ... ولی
این چنین پر پر شدن چون اطلسی ... حقم نبود
من که تنها هم نشینم ... اشک و یک آیینه بود
بی وفایی ... هم نشینی با کسی ... حقم نبود
گفته بودی تا نفس ... تا آخرین دم با منی
اینکه حالا ... بعد مرگم میرسی حقم نبود
-
2 303
-
3
- ادامه مطلب
موضوع: دلم تو را می خواهد ولی افسوس که دیگر دیر است.
برای تو...
روزها در پی هم می آیند و می روند...
و من هنوز هم خاطرات عشق م را مرور می کنم...
چه شد که من عاشقت شدم؟
کدام لبخند تو مرا رسوای عالم کرد؟
کدام نگاه گرمت به دلم چسبید؟
چه شد که حس خواستن تو در من زنده شد؟
چه شد که با خود فکر کردم به من نه نخواهی گفت؟
هرجا هستی باش...
روزگارت شاد شاد...
با عزیزت گرم گرم...
اما من عجیب دلتنگم...
شب و روزم تو شدی، تو
باورم کن...
روزها در پی هم می آیند و می روند...
و من هنوز هم خاطرات عشق م را مرور می کنم...
چه شد که من عاشقت شدم؟
کدام لبخند تو مرا رسوای عالم کرد؟
کدام نگاه گرمت به دلم چسبید؟
چه شد که حس خواستن تو در من زنده شد؟
چه شد که با خود فکر کردم به من نه نخواهی گفت؟
هرجا هستی باش...
روزگارت شاد شاد...
با عزیزت گرم گرم...
اما من عجیب دلتنگم...
شب و روزم تو شدی، تو
باورم کن...
-
1 625
-
0
- ادامه مطلب