موضوع: بیادت گیورگیز
امروز با خواب عجیب روزم رو شروع کردم.
خواب گورگیز رو دیدم، عجیب و غریب
یکی که حس میکردم شبیه گورگیز هست، اومد دم خونمون
و یه هدیه برای تشکر از من داد.
اوردم خونه و دیدم تو قاب های نقل فروشی هما(تو جانبازان هستش) یکی نمیدونم چی بود و یکی انگور بود
بعد من انگور رو خوردم و یهو پاشدم...
بعدازظهر این دختره پیام داده و میگه دستاش زخم بوده. ظاهرا میخواسته خودشو آزاد کنه، نتونسته...
حالا ما به یاد گیورگیز هستیم ولی متاسفانه رفته....
افسوس میخورم که شاید میتونستم بیشتر کمک کنم و نکردم... هی
خواب گورگیز رو دیدم، عجیب و غریب
یکی که حس میکردم شبیه گورگیز هست، اومد دم خونمون
و یه هدیه برای تشکر از من داد.
اوردم خونه و دیدم تو قاب های نقل فروشی هما(تو جانبازان هستش) یکی نمیدونم چی بود و یکی انگور بود
بعد من انگور رو خوردم و یهو پاشدم...
بعدازظهر این دختره پیام داده و میگه دستاش زخم بوده. ظاهرا میخواسته خودشو آزاد کنه، نتونسته...
حالا ما به یاد گیورگیز هستیم ولی متاسفانه رفته....
افسوس میخورم که شاید میتونستم بیشتر کمک کنم و نکردم... هی
-
136
-
0
- ادامه مطلب