عاشقانه کاکتوسی سخن عشق غمگین

موضوع:  بدرقه

بدرقه کردم...بدرقه کردم...

من آمده ام بدرقه ات "کاش بمانی"
این زمزمه ام بود ولی زیر زبانی

آن لحظه نشد دست تو را سخت بگیرم
با چشم بگویم "نرو" از دل تو بخوانی

لعنت به من و این همه مغرور شدن ها
یا مرگ به این عشق به این عشق نهانی

امروز که باید به کنارت بنشینم
صدحیف که در دست گرفتی چمدانی

بدرقه

پی نوشت: ۹ ماه قبل از تولد...
در دريايي از "آب" بودم

بعد از تولد...
براي زندگي در محيطي پر از "هوا" هستم

بعد از مرگ...
ميان خروارها "خاک" خواهم خفت و کاش زودتر این اتفاق بیفته.

فقط خدا؛
یاریم کن اين چرخه را با " آتش" به ختم نرسونم.دمت گرم:(....

بدرقه

  ارسال  نظر

سوال: مجموع دو عدد 5 و 6

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent