موضوع: سررسید و بوس
به نظرم باید چندبار هرازگاهی عصبی بشم تا تلنبار نشه.
امروز سررسید که میخواست ریده بود و نمیخواست گردن بگیره. خیلی رو مخ بود
منم قاطی کردم ظاهرا خیلی بد قاطی کردم کل مغازه و صاب مغازه رو شستم پهن کردم
چقدر عصبی شدم. فکر کنم بعو از اون خیام ه این عصبانیت باز از خود بیخود شدم. البته یبارم تو خونه شده بودم کلا داداش و دوماد رو قاطی کرده بودم. پشیمون نیسم از هیچ کدوم. به نظرم حقشون بود. ولی اینقدر عصبانی شدن و از حود بی خود شدن عجیبه. شاید به این خاطره که عصبی نمیشم و میریزم تو خودم...
چندماه قبل .به مامانم گفتم این دختره رو میبینی تو زندان بوده. گفت انتظار نداری که بگیرمش... ولی فارغ از هر جبهه سیاسی که داره حس میکنم ترکیب ی از دوتا تون هست که دارین میخونید. باهاش حس خوبی دارم. هرچند که یه مشکل اساسی تر دیگه هم دارم....
بوس خوب ادم رو اروم میکنه. ارومم الان????
امروز سررسید که میخواست ریده بود و نمیخواست گردن بگیره. خیلی رو مخ بود
منم قاطی کردم ظاهرا خیلی بد قاطی کردم کل مغازه و صاب مغازه رو شستم پهن کردم
چقدر عصبی شدم. فکر کنم بعو از اون خیام ه این عصبانیت باز از خود بیخود شدم. البته یبارم تو خونه شده بودم کلا داداش و دوماد رو قاطی کرده بودم. پشیمون نیسم از هیچ کدوم. به نظرم حقشون بود. ولی اینقدر عصبانی شدن و از حود بی خود شدن عجیبه. شاید به این خاطره که عصبی نمیشم و میریزم تو خودم...
چندماه قبل .به مامانم گفتم این دختره رو میبینی تو زندان بوده. گفت انتظار نداری که بگیرمش... ولی فارغ از هر جبهه سیاسی که داره حس میکنم ترکیب ی از دوتا تون هست که دارین میخونید. باهاش حس خوبی دارم. هرچند که یه مشکل اساسی تر دیگه هم دارم....
بوس خوب ادم رو اروم میکنه. ارومم الان????
-
115
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: در این سرای بی كسی كسی به در نمی زند
در این سرای بی كسی كسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم كه اندرو به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند”
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم كه اندرو به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند”
-
93
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: جای خالی بی تو
بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط
زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط
چشمها به اتفاق تازه عادت می کنند
سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط
با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت
حال و روزم قهوه قاجار می خواهد فقط
حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط
نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط
بغض وقتی می رسد ، شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد ،خودکار می خواهد فقط
چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط
زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط
چشمها به اتفاق تازه عادت می کنند
سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط
با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت
حال و روزم قهوه قاجار می خواهد فقط
حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط
نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط
بغض وقتی می رسد ، شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد ،خودکار می خواهد فقط
چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط
-
184
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: به خاطر چه چيزى بايد از تو، ياد کنند
اين سؤال، موجب دگرگونى شديدى در زندگى عده اى،
از جمله پيتر دراکر(نظریه پرداز معروف مدیریت) شده است.
معلم او، در سيزده سالگى، سؤالى پرسيده و گفته انتظار ندارم
بتوانيد به سؤال من پاسخ دهيد.
اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانيد پاسخى براى آن بيابيد،
در اين صورت ، حتم بدانيد که زندگي تان را ضايع کرده ايد.
آن سؤال اين است: ” به خاطر چه چيزى بايد از تو، ياد کنند؟
از جمله پيتر دراکر(نظریه پرداز معروف مدیریت) شده است.
معلم او، در سيزده سالگى، سؤالى پرسيده و گفته انتظار ندارم
بتوانيد به سؤال من پاسخ دهيد.
اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانيد پاسخى براى آن بيابيد،
در اين صورت ، حتم بدانيد که زندگي تان را ضايع کرده ايد.
آن سؤال اين است: ” به خاطر چه چيزى بايد از تو، ياد کنند؟
-
915
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: می رود
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام....
قیصر امین پور
-
374
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: دوستت دارم بی علت
زندگی همینه :
انتظار یه آغوش بی منت
یه بوسه بی عادت
یه دوستت دارم بی علت
باور کن زندگی همین دوست داشتنهای ساده س . . .
انتظار یه آغوش بی منت
یه بوسه بی عادت
یه دوستت دارم بی علت
باور کن زندگی همین دوست داشتنهای ساده س . . .
-
199
-
0
- ادامه مطلب