موضوع: شده
شده در حنجره ات بغض گلو گیر شود؟
به تلاطم برسی، حسِ تو تحقیر شود؟
شده دلتنگ شوی، اشک امانت ندهد؟
زخمیِ عشق شوی، قلب تو زنجیر شود؟
شده ویرانه شوی، بال و پرت بسته شود؟
نتوانی بروی، عشق زمین گیر شود؟
شده آرام ترین آدمِ این شهر شوی؟
وقتی احساسِ تو با فاصله تعبیر شود؟
شده هی شعر بگویی و غزلباف شوی؟
دفترت از همه ی قافیه ها سیر شود؟
شده چشمانِ تو در حسرت او زل بزند؟
وَ فقط خیره به یک سایه ی تصویر شود؟
آه از عشق بگویم !!! شده رنجور شوی؟
وقتی از حادثه ی عشق دلت پیر شود؟؟
به تلاطم برسی، حسِ تو تحقیر شود؟
شده دلتنگ شوی، اشک امانت ندهد؟
زخمیِ عشق شوی، قلب تو زنجیر شود؟
شده ویرانه شوی، بال و پرت بسته شود؟
نتوانی بروی، عشق زمین گیر شود؟
شده آرام ترین آدمِ این شهر شوی؟
وقتی احساسِ تو با فاصله تعبیر شود؟
شده هی شعر بگویی و غزلباف شوی؟
دفترت از همه ی قافیه ها سیر شود؟
شده چشمانِ تو در حسرت او زل بزند؟
وَ فقط خیره به یک سایه ی تصویر شود؟
آه از عشق بگویم !!! شده رنجور شوی؟
وقتی از حادثه ی عشق دلت پیر شود؟؟
-
112
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: از دست دنیا خورده ام
من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده ام
تو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام
نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست
من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش گران سنگم»، فقط پا خورده ام
قطره ام امّا هزاران رود جاری در من است
غرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام
دائما در حال تغییرم، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده م
تو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام
نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیست
من هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایست
من همان « فرش گران سنگم»، فقط پا خورده ام
قطره ام امّا هزاران رود جاری در من است
غرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام
دائما در حال تغییرم، بپرس از آینه
بارها از دیدن تصویر خود جا خورده م
-
566
-
0
- ادامه مطلب