موضوع: حکایت زیبا از استخدام مایکروسافت
روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. در راه
به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیلتان را بدهید
تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. مرد گفت: من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم.
-
396
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: مردانگی در رستوران
روزی در یک رستوران نشسته بودیم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت میکرد
فریاد شادی کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از اتمام تلفن رو به گارسن گفت : همه ی
کسانی که در رستوران هستند مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه ، بعد از 18 سال دارم بابا میشم!!
چند روز بعد در صف سینما همان مرد را دیدم که دست بچه ی 3یا 4 ساله ای را گرفته بود
که به او بابا میگفت ! نزد مرد رفتم و علت کار آن روز را جویا شدم . مردبا شرمندگی زیاد گفت : آ
ن روز در میز بغل دست من پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیر زن با دیدن منوی غذاها گفت :
ای کاش میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه میخوردیم، شوهرش با شرمندگی از او عذر خواهی
کرد و خواست به خاطر بودجه کم شان فقط سوپ بخورند ؛ من هم با آن تلفن ساختگی خواستم
که همه مهمان من باشند تا آن پیرمردبتواند بدون سرافکندگی غذای دلخواه همسرش را فراهم نماید
-
1 389
-
0
- ادامه مطلب