موضوع: باور كن اگر ميخواستى
ميشد اين پنجشنبه جورِ ديگر رقم بخورد
ميشد بجاى مرورِ عكسهايت
خودت را كنارم حس كنم
ميشد بجاى شنيدن صداهاى ضبط شده ات،
نجواىِ خودت را در گوشم داشته باشم
ميشد دستانت را لمس كنم
ميشد دوست داشتنت را از چشمانت فهميد
ميشد از اين تايپ كردنِ لعنتى دور باشيم
ميشد نگرانِ خواب ماندنِ فردا صبح نباشيم
باور كن اگر ميخواستى،
اگر ميخواستيم،
تمامِ اين روياها به حقيقت مى پيوست!
ميشد بجاى مرورِ عكسهايت
خودت را كنارم حس كنم
ميشد بجاى شنيدن صداهاى ضبط شده ات،
نجواىِ خودت را در گوشم داشته باشم
ميشد دستانت را لمس كنم
ميشد دوست داشتنت را از چشمانت فهميد
ميشد از اين تايپ كردنِ لعنتى دور باشيم
ميشد نگرانِ خواب ماندنِ فردا صبح نباشيم
باور كن اگر ميخواستى،
اگر ميخواستيم،
تمامِ اين روياها به حقيقت مى پيوست!
-
192
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
آیا تو هم هر پردهای را تا گشودی
از چارچوب پنجره، دیوار دیدی؟
اصلاً ببینم تا به حالا صخره بودی؟
از زیر امواج، آسمان را تار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النار» دیدی؟
در پشت دیوار ِحیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟
آیا تو هم با چشم ِ باز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟
رفتی مطب، بینسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل ِمن؟ بیمار دیدی؟
حقّا که با من فرق داری لااقل تو
او را که میخواهی خودت یک بار دیدی
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
آیا تو هم هر پردهای را تا گشودی
از چارچوب پنجره، دیوار دیدی؟
اصلاً ببینم تا به حالا صخره بودی؟
از زیر امواج، آسمان را تار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النار» دیدی؟
در پشت دیوار ِحیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟
آیا تو هم با چشم ِ باز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟
رفتی مطب، بینسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل ِمن؟ بیمار دیدی؟
حقّا که با من فرق داری لااقل تو
او را که میخواهی خودت یک بار دیدی
پی نوشت: این روز ها دید زدن خانه ی که تو آنجایی شده است ورزش شبانه ی من...:(
-
506
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
-
825
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: ده دل در دلبری های زمان
میگن تو یک مجلس از ژولیده نیشابوری پرسیدن
میتونی فی البداهه شعری بگی که ده تا کلمه "دل" داخلش باشه
و هرکدوم معانی مختلفی داشته باشد؟
ژولیده رباعی زیر را در همون مجلس سرود...
"دلبری" با "دلبری" "دل "از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله "از دل" , "سنگدل" نشنید و رفت
گفتمش ای "دلربا" "دلبر" ز "دل" بردن چه سود؟
از "ته دل" بر من "دیوانه دل" خندید و رفت...
-
1 992
-
2
- ادامه مطلب
موضوع: درد داشته باشی نتونی به کسی بگی...
ناامید شدن بدترین درد روی زمینه
اما بدتر ازاون اینه که درد داشته باشی نتونی به کسی بگی...
اونوقته که کم کم بغضات رسوب میکنه...
بعد خیلی اروم بدون اینکه بفهمی میزنه به قلبت..
اونوقته که قلبت از سنگ میشه... خوبه دیگه اونجوری دیگه ادم غصه نمیخوره.
اما بدتر ازاون اینه که درد داشته باشی نتونی به کسی بگی...
اونوقته که کم کم بغضات رسوب میکنه...
بعد خیلی اروم بدون اینکه بفهمی میزنه به قلبت..
اونوقته که قلبت از سنگ میشه... خوبه دیگه اونجوری دیگه ادم غصه نمیخوره.
-
293
-
0
- ادامه مطلب