چرک نویس

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: از همه رنجیده ام

ترسیده امترسیده ام

رُک بگویم... از همه رنجیده ام !!!
از غریب و آشنا ترسیده ام !!!

با مَرام و مَعرفت بیگانه اند !!!
من به هَر سازی که شُد رقصیده ام !!!

در زمستانِ سکوتم بارها ،،،
با نگاهِ سردِتان لرزیده ام !!!

رد پای مهربانی نیست...نیست...!!!
من تمام کوچه را دیده ام !!!

سالها از بس که خوش بین بوده ام !!!
هر کلاغی را کبوتر دیده ام !!!

وزنِ احساس شما را بارها ،،،
با ترازوی خودم سنجیده ام !!!

بی خیالِ سردیِ آغوشها ...!!!
من به آغوش خودم چسبیده ام !!!

من شما را بارها و بارها ...
لا به لای هر دُعا بخشیده ام...!!!

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: رک بگویم

رک بگویم

رُک بگويم... از همه رنجيده ام
از غريب و آشنا ترسيده ام !

با مَرام و مَعرفت بيگانه اند !!!
من به هَر سازي که شُد رقصيده ام !!!

در زمستانِ سکوتم بارها ،،،
با نگاهِ سردِتان لرزيده ام !!!

رد پاي مهرباني نيست...نيست...!!!
من تمام کوچه ها را ديده ام !!!

سالها از بس که خوش بين بوده ام !!!
هر کلاغي را کبوتر ديده ام !!!

وزنِ احساس شما را بارها ،،،
با ترازوي خودم سنجيده ام !!!

بي خيالِ سرديِ آغوشها ...!!!
من به آغوش خودم چسبيده ام !!!

من شما را بارها و بارها ...
لا به لاي هر دُعا بخشيده ام...!!!

فريدون_مشيري

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم

دوستت خواهم داشت تا ابد...دوستت خواهم داشت تا ابد...

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست
بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم

بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !

قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...
به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !

حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

عاشقانه کاکتوسی دانلود آهنگ پیامک عشق غمگین

موضوع: سلام عشق من

سلام ای عشق زیبا....سلام ای عشق زیبا....

سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی
که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی

سلام ای رفته از دستی، که میدانم نمی آیی
و میدانم برای من، امیدی رفته بر بادی

به خاطر داریَم آیا؟! به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی، که از چشمم نیفتادی

اسیر عشق من بودی،زمانی...لحظه ای...روزی
رهایت کردم و گفتم: پرستویم تو آزادی!

نوشتی:بی تو میمیرم ، خرابت میشوم عمری
کنون فردای دیروز است، ببین حالا چه آبادی!!

سکوتم را نکن باور، خودت هم خوب میدانی
که در اشعار من چیزی، شبیهِ داد و فریادی

حقیقت زهر تلخی بود، که آگاهانه نوشیدم
از این هم تلخ تر باشی، همان شیرینِ فرهادی..

محمدرضا نظری