موضوع: قصه من
مثل باد سرد پاییز
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید:((
اما این دل صبورم
به غم زمونه خندید
آسمون مست جنونی
آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی
آسمون چه رو سیاهی
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید:((
اما این دل صبورم
به غم زمونه خندید
آسمون مست جنونی
آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی
آسمون چه رو سیاهی
-
385
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: آواز شباهنگ
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
-
840
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: عزادارم که فهمید مرا !!!
مرا رنگ سیاه دل خوش است
سیاهی دل مرا که فهمد، کیست ؟
یادش بخیر...
من بودم و آرزوی تو...
و اویی وجود نداشت...
این روزها...
تویی و او...
و من ماندم و خدا...
سیاهی دل مرا که فهمد، کیست ؟
یادش بخیر...
من بودم و آرزوی تو...
و اویی وجود نداشت...
این روزها...
تویی و او...
و من ماندم و خدا...
-
9
-
0
- ادامه مطلب