موضوع: من به غمگین ترین حالت ممکن شادم
من به غمگین ترین حالت ممکن شادم
تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر نکن
گرچه نابود شدم پای غرورت اما
از غرور و لج و لجبازی خود کم نکن
اگر این قصه ی شیرین به تلخی رسید
تو به پایان بد قصه ی من فکر نکن
روزگاریست دلم را به تو عادت دادم
تو به این مرد بد عادت ذره ای فکر نکن...
تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر نکن
گرچه نابود شدم پای غرورت اما
از غرور و لج و لجبازی خود کم نکن
اگر این قصه ی شیرین به تلخی رسید
تو به پایان بد قصه ی من فکر نکن
روزگاریست دلم را به تو عادت دادم
تو به این مرد بد عادت ذره ای فکر نکن...
-
91
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است
ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست....
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست....
-
334
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
-
826
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: محدود و بی نهایت
از شمال محدود است ، به آینده ای که نیست
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
-
482
-
1
- ادامه مطلب
موضوع: هوایی نشود...
شیرین اینقدرها هم شیرین نبود !
اما فرهاد به هوایش کوه کند...
ولی حالا...
شیرین ترین شیرین هم که باشی...
همین که فرهادت هوایی نشود انگار کوه کنده...
اما فرهاد به هوایش کوه کند...
ولی حالا...
شیرین ترین شیرین هم که باشی...
همین که فرهادت هوایی نشود انگار کوه کنده...
-
397
-
0
- ادامه مطلب