موضوع: میآیند می مانند می روند
رنجشی نیست
آدمها همینند!
خوبند ولی فراموش کار ...
میآیند
می مانند
می روند
مثل مسافران کاروان سرا
مثل ازدحام بی انتهایِ یک خیابان ...
کسی برایِ بودن نیامده
کسی برای ماندن نمیآید...
آدمها همینند!
خوبند ولی فراموش کار ...
میآیند
می مانند
می روند
مثل مسافران کاروان سرا
مثل ازدحام بی انتهایِ یک خیابان ...
کسی برایِ بودن نیامده
کسی برای ماندن نمیآید...
-
332
-
1
- ادامه مطلب
موضوع: هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
آیا تو هم هر پردهای را تا گشودی
از چارچوب پنجره، دیوار دیدی؟
اصلاً ببینم تا به حالا صخره بودی؟
از زیر امواج، آسمان را تار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النار» دیدی؟
در پشت دیوار ِحیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟
آیا تو هم با چشم ِ باز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟
رفتی مطب، بینسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل ِمن؟ بیمار دیدی؟
حقّا که با من فرق داری لااقل تو
او را که میخواهی خودت یک بار دیدی
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
آیا تو هم هر پردهای را تا گشودی
از چارچوب پنجره، دیوار دیدی؟
اصلاً ببینم تا به حالا صخره بودی؟
از زیر امواج، آسمان را تار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النار» دیدی؟
در پشت دیوار ِحیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟
آیا تو هم با چشم ِ باز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟
رفتی مطب، بینسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل ِمن؟ بیمار دیدی؟
حقّا که با من فرق داری لااقل تو
او را که میخواهی خودت یک بار دیدی
پی نوشت: این روز ها دید زدن خانه ی که تو آنجایی شده است ورزش شبانه ی من...:(
-
505
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: آواز شباهنگ
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
-
839
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گاهی باید نبخشید
گاهی باید نبخشید،کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید...
گاهی نباید صبر کرد و رفت ،تا بدانند که اگر ماندی رفتن را نیز بلد بودی..
و گاهی باید به ادمها از دست دادن را متذکر شد،ادمها همیشه نمی مانند(برای همییییشه میروند)
گاهی باید بد بود ،برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند...
گاهی نباید صبر کرد و رفت ،تا بدانند که اگر ماندی رفتن را نیز بلد بودی..
و گاهی باید به ادمها از دست دادن را متذکر شد،ادمها همیشه نمی مانند(برای همییییشه میروند)
گاهی باید بد بود ،برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند...
-
503
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گاهی وقت ها باید زد به بیخیالی
گاهی وقت ها باید زد به بیخیالی !
از بار مشکلات شانه خالی کنی !
دراز بکشی و ساعت ها به آسمان خیره شوی...
پا روی پا بیندازی و هیچ کاری نکنی..!
یا اصلا، هر کاری که دلت خواست بکنی
مانند کودکی شوی،
بازی کنی، فریاد زنی، بهانه بگیری، بی هوا بخندی و هر وقت دلت خواست گریه کنی...
آری ! باید گاهی زد به بیخیالی !
آنقدر بیخیال که بتوانی لحظه ای زندگی کنی.
از بار مشکلات شانه خالی کنی !
دراز بکشی و ساعت ها به آسمان خیره شوی...
پا روی پا بیندازی و هیچ کاری نکنی..!
یا اصلا، هر کاری که دلت خواست بکنی
مانند کودکی شوی،
بازی کنی، فریاد زنی، بهانه بگیری، بی هوا بخندی و هر وقت دلت خواست گریه کنی...
آری ! باید گاهی زد به بیخیالی !
آنقدر بیخیال که بتوانی لحظه ای زندگی کنی.
-
1 885
-
0
- ادامه مطلب