موضوع: قلب آینه شکسته
رفتی و از رفتن تو، قلب آینه شکسته
کوچه ها در خلوت شب، پنجره ها همه بسته
آسمان خاکستری رنگ، بغض باران در نگاهش
خنجری در سینه دارد، توده ابر سیاهش
بی تو من از نسل بارانم، بارانم، بارانم
چون ابر بهارانم، گریانم، گریانم، گریانم
بی تو من با چشم گریان، سیل غم برد آشیانم
خواب سرخ بوسهایت می نشیند بر لبانم…
کوچه ها در خلوت شب، پنجره ها همه بسته
آسمان خاکستری رنگ، بغض باران در نگاهش
خنجری در سینه دارد، توده ابر سیاهش
بی تو من از نسل بارانم، بارانم، بارانم
چون ابر بهارانم، گریانم، گریانم، گریانم
بی تو من با چشم گریان، سیل غم برد آشیانم
خواب سرخ بوسهایت می نشیند بر لبانم…
خسروانی
-
1 536
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: درديعني
درديعني
امشبم مثل شباي ديگه رو تختت دراز بکشي
اهنگ بزاري و بازم فکر کني به حرفايي که باهم ميزديم
به اينکه خيلي همراهم بودي
به اينکه حتي نگاهش برات يه دنيا ارزش داره
به اينکه چقدر باهم دعوا کرديم و اشتي کرديم
به اينکه کلي حرف توي دلت ميمونه و نميتوني بهش بگي
به اينکه.....
لعنت به اينکه ها....
و مثل هميشه چشمات بايد تقاص پس بدن
امشبم مثل شباي ديگه رو تختت دراز بکشي
اهنگ بزاري و بازم فکر کني به حرفايي که باهم ميزديم
به اينکه خيلي همراهم بودي
به اينکه حتي نگاهش برات يه دنيا ارزش داره
به اينکه چقدر باهم دعوا کرديم و اشتي کرديم
به اينکه کلي حرف توي دلت ميمونه و نميتوني بهش بگي
به اينکه.....
لعنت به اينکه ها....
و مثل هميشه چشمات بايد تقاص پس بدن
-
352
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: انعکاس عشق
نگاهش که به من می افتد ، لحظه ای بی حرکت می ایستد. یقه کاپشن چرم روشنش را بالا می دهد و دستی می برد زیر موهایش و چند تاری از موهای نرم و قهوه ای رنگ از لای انگشتان کشیده اش رها شده و پرده ای جلوی چشمانش می کشند. لبخند کمرنگی روی لبش می نشیند. ابروهایش را بالا می اندازد و همزمان چشمکی می زند!
نگاهش که سمت گلدان روی میز می چرخد لبخندش جان بیشتری می گیرد و ردیف دندان های منظمی از میان لب های باریکش خودنمایی می کنند.
آرام می گوید:
تو خودت قشنگ ترین گل دنیایی عزیزم!! تنها تو بودی که تولدم را به خاطر داشتی و بعد نوشته روی کارت آویزان شده از گلدان را زیر لب تکرار می کند:
“تولدت مبارک مهتاب شب های تنهایی ام”
گلدان کریستال زیبا با یک شاخه گل رز قرمزآتشین تمام وسعت نگاهم را در بر می گیرد. طراوت و شادابی عجیبی در گلبرگ های مخملی اش خودنمایی می کند و تلالوء نوری که از درز پرده بر روی گلدان افتاده رنگین کمانی از قرمز و طلایی در هم رونده را درونم منعکس می کند.
دوباره بر می گردد به سمت من و حریصانه کاغذ های تیره طراحی هایش را از نظر می گذراند. نگاهش روی طرح نیمه تمام چشمهایی که با چند خط ساده و حاشور ، بی اندازه زیبا جلوه می کنند گره می خورد .
-
641
-
0
- ادامه مطلب