موضوع: خورشید کاشانه تویی
خیمه بزن بر قلب من , صاحب این خانه تویی
مستم کن از جام لبت , ساقی و پیمانه تویی
آغوش سردم را ببین , محتاج دوزخ توام
روشن نما چشم دلم , خورشید کاشانه تویی
بر تخت ملک دل نشین , تا که شوی سلطان من
این بارگاه و کاخ توست , لایق شاهانه تویی
با عشق تو ای دلبرم , جنت نخواهم من دگر
هم دین و هم دنیای من , بهشت جانانه تویی ..
مستم کن از جام لبت , ساقی و پیمانه تویی
آغوش سردم را ببین , محتاج دوزخ توام
روشن نما چشم دلم , خورشید کاشانه تویی
بر تخت ملک دل نشین , تا که شوی سلطان من
این بارگاه و کاخ توست , لایق شاهانه تویی
با عشق تو ای دلبرم , جنت نخواهم من دگر
هم دین و هم دنیای من , بهشت جانانه تویی ..
-
606
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: یک نفر اینجا دلش تنگ است
یک نفر اینجا دلش تنگ است ، باور می کنی؟!
یک گذر بر قلب او ، یکبار دیگر می کنی؟!
یک نفر دارد ، هوای پر کشیدن ، در دلت
یک سفر ، شهباز من ، با این کبوتر می کنی؟!
ماه من ، چشمان زیبایت ، مرا دیوانه کرد !
با من دیوانه ، ای زیبای من ، سر می کنی؟
گل بده در باغ دل ، تا جان دهم در پای تو !؟
گل بده ، کاشانه ی دل را ، معطر می کنی؟!
ساعتی پیشم نشین ، من خسته ام از زندگی
خستگی را از تنم ، با بوسه ای در می کنی؟
گوش من لج می کند ، وقتیکه حرف از رفتن است !
صحبت رفتن ، تو با این آدم کر می کنی؟
یک گذر بر قلب او ، یکبار دیگر می کنی؟!
یک نفر دارد ، هوای پر کشیدن ، در دلت
یک سفر ، شهباز من ، با این کبوتر می کنی؟!
ماه من ، چشمان زیبایت ، مرا دیوانه کرد !
با من دیوانه ، ای زیبای من ، سر می کنی؟
گل بده در باغ دل ، تا جان دهم در پای تو !؟
گل بده ، کاشانه ی دل را ، معطر می کنی؟!
ساعتی پیشم نشین ، من خسته ام از زندگی
خستگی را از تنم ، با بوسه ای در می کنی؟
گوش من لج می کند ، وقتیکه حرف از رفتن است !
صحبت رفتن ، تو با این آدم کر می کنی؟
-
2 109
-
0
- ادامه مطلب