موضوع: دلم نیاز به یک عالمه بی خیالی داره.
دلم نیاز به یک عالمه بی خیالی داره.
دلم خیلی خیلی گرفته، امان از این دلگیری،
میخوام کار نکنم و بزنم تو فاز بیخیالی.
ولی نمیشه که نمیشه...
یاد گذشته بخیر و بخیر و بخیر....
دلم خیلی خیلی گرفته، امان از این دلگیری،
میخوام کار نکنم و بزنم تو فاز بیخیالی.
ولی نمیشه که نمیشه...
یاد گذشته بخیر و بخیر و بخیر....
-
119
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: گز
حالا درست نیس کلی چیزا رو از بین برد.
یاد چند سال پیش افتادم که وقتی یه دوست خوب
و خوشگل برام از سفر اصفهان یه گز آردی اورد
و من به خاطر ناشی گری فکر میکردم کیفیت خوبی نداره:))
اون زمون یکی از فامیلای دورمون که پا به ماه بود
مهمون ما بود و هوس گز کرد. به اصطلاح تیکه گرفتیم براش
و یه ذهنیتی هست اگه زن حامله هوس یه چیزی بکنه و یکی
بهش بده بچه اش شبیه اون میشه.
حالا چندساله گذشته و این دختربچه ی بانمک رو من دیدم که همون تیکه
رو از من گرفته بود و یاد تو میندازه منو....
فقط عصبانیتشو عشقه:))
-
210
-
1
- ادامه مطلب
موضوع: گز
حالا درست نیس کلی چیزا رو از بین برد.
یاد چند سال پیش افتادم که وقتی یه دوست خوب
و خوشگل برام از سفر اصفهان یه گز آردی اورد
و من به خاطر ناشی گری فکر میکردم کیفیت خوبی نداره:))
اون زمون یکی از فامیلای دورمون که پا به ماه بود
مهمون ما بود و هوس گز کرد. به اصطلاح تیکه گرفتیم براش
و یه ذهنیتی هست اگه زن حامله هوس یه چیزی بکنه و یکی
بهش بده بچه اش شبیه اون میشه.
حالا چندساله گذشته و این دختربچه ی بانمک رو من دیدم که همون تیکه
رو از من گرفته بود و یاد تو میندازه منو....
فقط عصبانیتشو عشقه:))
-
234
-
2
- ادامه مطلب
موضوع: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
-
1 678
-
0
- ادامه مطلب
موضوع: محدود و بی نهایت
از شمال محدود است ، به آینده ای که نیست
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
-
482
-
1
- ادامه مطلب