موضوع: گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست...!
تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
پی نوشت: خیلی دلم گرفته، خیلی.. عجیب هواتو کردم ای دوست:(... کاش بودی دا. رفتم دم خونتون منتظر شدم ولی افسوس که صد افسوس... نیسی دیگه. دلم قد یه نخود شده بهت. خیلی
حوصله هیچی ندارم. یکم دلم تو رو میخواد. فقط یکم...:((
-
822
-
0
-
File engine/modules/impsmartdate/date.php not found.
تگ ها
آنقدر غریبی درندشت اندازه هوایی داشته زمستانی شیرین ببینی تنهاییت آنقدر خوشبختیت کبریت بدبخت فریاد دادرسی هرنفست