موضوع: عشقهای دروغین
دیگه داشتم پیر میشدم همه بهم میگفتن کی میخوای زن بگیری داری به
30 سال میرسی بابا دست به کار شو ولی من که دردم بی پولی بود جرات ازدواج کردن
رو نداشتم مونده بودم معطل که چیکار کنم آخر سر به توصیه یه کارشناس رفتم بالای شهر.
با یه تیپ خوب وموهای روغن زده برای ابراز عشق به یه دختر پول دار البته
شخصا'' از این کار خوشم نمیومد ولی چاره ای نبود
30 سال میرسی بابا دست به کار شو ولی من که دردم بی پولی بود جرات ازدواج کردن
رو نداشتم مونده بودم معطل که چیکار کنم آخر سر به توصیه یه کارشناس رفتم بالای شهر.
با یه تیپ خوب وموهای روغن زده برای ابراز عشق به یه دختر پول دار البته
شخصا'' از این کار خوشم نمیومد ولی چاره ای نبود
-
2 433
-
1
- ادامه مطلب
موضوع: دیگران کاشتند و ما خوردیم
روزی انوشیروان ساسانی در حال گذر از مسیری بود ...
در راه پیرمردی را مشغول کاشتن درخت گردویی دید.
به او گفت:
ای پیرمرد چرا این درخت را می کاری عمر تو که کفاف چیدن میوه هایش را نمی دهد! ....
-
3 275
-
3
- ادامه مطلب
موضوع: کره و شکر
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت .
زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
+ ادامـــه مطلبـــــ منتظرمـ
-
1 774
-
4
- ادامه مطلب